از پشت در صدای چرخهای خیاطی به گوش میرسد. در که باز میشود خانمهایی را در رفت و آمد میبینیم. او که منتظر ماست با لبخند خوش آمد میگوید. خانمی مسن با چهرهای مهربان «واکر» را کنار تخت میگذارد و مینشیند.
دور تا دور پر است از انواع دوختنیها؛ روتختی، لحاف، سرویسهای آشپزخانه و. چیزهایی ساده که با نیت کارهای نیک درست شدهاند. کنارش مینشینم و سر صحبت را باز میکنیم، تنها چیزی که میدانیم این است که خانهاش را وقف خیریه کرده است.
خودش را اینطور معرفی میکند: معصومه اکبری هستم. همسرم چند سالی است به رحمت خدا رفته است و در حال حاضر تنها زندگی میکنم. البته فرزند هم دارم که خدا را شکر همهشان ازدواج کردهاند و زندگیهای خوبی دارند.
او از همسرش چنین یاد میکند: مردی مهربان و با خدا بود و بسیار دوراندیش. پیش از فوتش مدتی بود اصرار میکرد که خانه را به نام من بزند، ولی من قبول نمیکردم تا اینکه یکروز به اصرار مرا به محضر برد و خانه را به نامم زد.
وقتی از محضر بیرون آمدیم ناراحت بودم دلم میخواست تا خودش زنده بود خانه به نام خودش باشد. یادم است نگاهی به من کرد و گفت: «حاج خانم، ناراحت نباش. من برای این خانه را به نامت کردم که اگر زودتر از تو از دنیا رفتم، خدای نکرده بچهها و یا اطرافیان حرفی در مورد فروختن خانه به شما نزنند که باعث ناراحتی شود.»
یادم است آنجا گفتم از کجا معلوم من زودتر از شما نمیرم خندید و گفت: «تا هر چه خدا بخواهد، ولی اینطوری خیال من راحتتر است.»
این بانوی خیر در مورد فرزندانش میگوید: خدا را شکر فرزندان اهل صالحی دارم و در این سالها همیشه کنارم بودهاند، ولی از آنجایی که گرفتاریها زیاد شده است و همه مشغول کار و تلاش هستند، توقع ندارم که هر روز بخواهند به من سربزنند.
وقتی میپرسیم چه شد که تصمیم گرفتید خانه را وقف خیریه کنید؟ چشمانش پر از اشک میشود و جملهای میگوید که تا پایان صحبتمان بارها آن را تکرار میکند: «خواست خدا بود.» و ادامه میدهد: دخترم از قبل در خیریه کار میکرد، یک روز به من گفت تعدادی از خانمها برای امور خیر کار خیاطی انجام میدهند و نیاز به مکان دارند.
وقتی این را شنیدم گفتم: من که تنها هستم بگو هر وقت دوست دارند بیایند اینجا کار کنند؛ و این شد که معصومه اکبری در خانهاش را گشود تا خیران و نیکخواهان به آن وارد شوند و برکت و خیر از آن خارج شود. چند سالی به این شکل میگذرد تا اینکه تصمیم میگیرد خانه را بفروشد که ماجرایش را این طور شرح میدهد: خانهای حیاطدار و بزرگ در خیابان جلال آل احمد داشتیم، از آنجایی که خانه بزرگ بود و من هم تنها بودم، به این فکر افتادم که خانه را بفروشم و سهم بچهها را بدهم.
دو سالی است که این واحد آپارتمان واقع در امامت ۲۹ را خریدهام و برای اینکه باقیات الصالحاتی برای همسرم و خودم باشد، تصمیم گرفتم خانه را وقف خیریه کنم و از این کار خیلی خوشحالم. برای روزهایی که خانمها میآیند و هر کدام مشغول کاری میشوند لحظه شماری میکنم. میپرسیم حوصلهتان از سر و صدا سر نمیرود.
لبخند میزند و میگوید: من صدای چرخها را دوست دارم؛ از اینکه میچرخند تا گرهای از کار بنده خدایی باز شود. با اینکه نمیتوانم کاری انجام دهم، ولی همین که در کنارشان هستم احساس خوبی دارم و امیدوارم مورد قبول پرودگار قرار بگیرد.
طاهره نوری، مربی و معلم قرآن در جلسات و یکی از فعالان خیریه منتظران بقیها... (عج) است. او سالیان سال است که در امور خیریه فعالیت دارد و اینطور میگوید: دخترم خیریهای در بولوار شفا داشت که من هم در آنجا فعالیت میکردم.
بعد تصمیم گرفتند شعبهای برای کارهای خیاطی در نظر بگیرند که نامش را منتظران بقیها... (عج) گذاشتند و از طرفی خانم یعقوبی، دختر حاجخانم اکبری هم در یکی از همان جلساتی که برای خیریه صحبت شده بود حضور داشتند و گفتند خانه مادرم هست و ایشان با کمال میل قبول خواهند کرد.
این شد که خیریه فعالیت خود را در منزل حاجخانم اکبری شروع کرد. چند سالی در خیابان جلال آل احمد بودیم و بعد آنجا را فروختند و این واحد را در آزادشهر خریدند و وقف خیری کردند.
او گریزی به روزهای اول شروع کار و پا گرفتن خیریه میزند و به یاد میآورد: ما اولش سرمایهای نداشتیم، از خانمهایی که دوست داشتند با ما همکاری کنند خواستیم که چرخهایشان را بیاورند و با استفاده از تکه پارچههایی که هرکسی با خودش میآورد کار دوخت و دوز را شروع کردیم.
از آنجایی که سرمایهمان صفر بود، با دوختن اسکاج و کیسه حمام و... شروع کردیم. بعد کم کم با فروش همینها توانستیم سرمایهای به دست آوریم و کار خیاطی را گسترش دهیم.
نوری ادامه میدهد: بعد طوری شد که با متراژ، بالا پارچه خرید میکردیم و چادرهای رنگی، لحاف، تشک، وسایل آشپزخانه و... میدوختیم و در جلسات زنانه مختلف میفروختیم و سودش را خرج امور خیر میکردیم و به همین منوال سفارشات ما زیاد شد و در حال حاضر، چون فروشمان بالا رفته است، خرید پارچههایمان به صورت توپی و کلی انجام میگیرد.
در مورد همکاری همسایهها که میپرسیم میگوید: اوایل همسایههای آپارتمان با رفت و آمدهای زیادی که بود مشکل داشتند و صدای چرخها اذیتشان میکرد. ما با توضیح اینکه برای خیریه فعالیت داریم آنها را قانع کردیم و در حال حاضر بعضیهایشان با ما همکاری میکنند. وقتی توی دلت نیت میکنی و میخواهی خدمتی به خلق داشته باشی، مسیری به رویت باز میشود که تو را به خواسته دلت میرساند، فقط باید گوش به زنگ دلت باشی.
این بانوی خیر میافزاید: بیشتر خانمها از راههای دور میآیند، ولی به قول خودشان برای آمدن به اینجا لحظه شماری میکنند. بعضیهایشان میگویند به علت درد کمر یا درد شانه نمیتوانند در خانه خیلی از کارها را انجام دهند، ولی اینجا که با انرژی کار میکنند و دردهایشان را فراموش میکنند.
نوری اضافه میکند: آنها تمام این سالها که با ما همکاری داشتهاند برای رضای خدا کار کردهاند و هر کسی با توجه به توان و کاری که یاد دارد مسئولیتی را بر عهده دارد. ما برای اینکه به طور دائم مخل آسایش اهالی ساختمان نباشیم در روزهای یکشنبه و پنج شنبه از ساعت هشت صبح تا اذان ظهر مشغول فعالیت هستیم.
گاهی دغدغه دیگران میشود دغدغه تو. این همان چیزی است که به طاهره نوری انگیزهای برای کار و فعالیت داده است. میگوید: این فعالیتها برای من خیلی لذتبخش است، در واقع من همیشه دغدغه آمدن به خیریه را دارم و برایم از هر کاری واجبتر است.
این که سعی میکنم کاری را که از دستم بر میآید برای بندهای از بندگان خدا انجام دهم، فکر میکنم برایم بهترین کار است. من در زندگی شخصی خود هیچ گره کوری ندارم و آرامش و برکتی را میبینم که همه را از برکت خیریه میدانم و این بیت شعر به نوعی برای من سرمشق بوده است:
بنی آدم اعضا یکـــدیگــرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عـضوها را نمــاند قــرار
طاهره یعقوبی، دختر معصومه اکبری و یکی دیگر از فعالان خیریه است. او در مورد امور خیریه بیشتر توضیح میدهد: من مسئول خرید خیریه هستم. در حال حاضر بیش از بیست نفر در اینجا درحال دوخت و دوز هستند.
خدا را شکر فروش خوبی هم داریم؛ چون خانمها بسیار با دقت و تمیز کار میکنند و کارهای ما با کارهای بازار برابری میکند. حتی اگر کاری خراب شود دوزندهاش آن را برای خود برمیدارد، چون اعتقادشان این است که مال بیتالمال است.
او ادامه میدهد: ما سفارشهای زیادی از قبیل دوختن چادرهای جشن تکلیف برای مدارس قم و سفارشهایی از این دست برای تهران و اصفهان داشتهایم که درآمد همه را صرف امور خیر میکنیم.
یعقوبی در ادامه خاطرنشان میکند: درِ خانه مادرم به روی همه باز است؛ چه آنهایی که میخواهند کمک کنند و چه افرادی که نیازمند هستند. از آن جایی که مراجعان برای کمک گرفتن زیاد هستند، ما گروهی از خانمها را برای تحقیق در نظر گرفتهایم تا مطمئن شویم که به افراد نیازمند کمک میشود.
او در خصوص کمکهایی که توسط خیریه منتظران بقیها... (عج) انجام شده است میگوید: ما در این چند ماهه به ۲۰ عروس جهیزیه دادهایم، به تعداد زیادی از خانوادهای کم توان مبلغی را ماهیانه کمک میکنیم. دادن وام برای خرید مسکن و حتی ایجاد شغل نیز از دیگر فعالیتهای ماست.
برای ایجاد شغل محصولاتمان را به بعضی از خانمها میدهیم که آنها با فروش آنها سود حاصله را برمیدارند که در واقع با این کار علاوه بر درآمد کاری هم انجام دادهاند.
یعقوبی در ادامه صحبتهایش میگوید: سرتاسر این سالها برایم پر از خاطره است، از اینکه لبخندی را روی لب نو عروسی میبینم یا شادی مادری که از گرفتن سیسمونی برای نوزادی که در راه خوشحال شده است.
همه اینها اندوختههای گرانبهایی هستند که در تمام این سالها جمع آوری کردم. گاهی مغازه دارها میگویند روزهایی که برای خیریه خرید میکنید آن روز تا شب دخل ما برکت بیشتری دارد و من اینها را از نیت خیر میدانم.
این باور که همیشه باید کمک بزرگی به لحاظ مالی داشته باشیم تا گرهای از کار دیگران باز شود، شاید ما را از کمکهای خیرخواهانه اندک که به دستمان انجام میشود باز دارد، یعقوبی با اشاره به این موضوع میگوید: یک روز برای گرفتن لباس عروس به یک مزون رفته بودم، وقتی قیمت لباس را پرسیدم فروشنده گفت دو میلیون تومان!
من خیلی آرام گفتم ما با دو میلیون برای دخترانمان جهیزیه درست میکنیم. خانمی که آنجا بود با تعجب به من نگاه کرد و گفت: جدی میگویید؟! برایش توضیح دادم که ما با خرید وسایل ضروری از یک سری مغازههایی که ما را میشناسند و با ما راه میآیند، وسایلی مثل گاز یا وسایل ضروری آشپزخانه و... را که خریدنش به عهده عروس است به همین مبلغ تهیه میکنیم که با همان وسایل میتوان یک زندگی را شروع کرد.
شاید خیلیها باورشان نشود و درک آن برایشان سخت باشد که، آری مبلغ کرایه یک لباس برای یک شب گاهی میتواند هزینه شروع یک زندگی باشد. یعقوبی میافزاید: بعد از صحبتهای آن روزم با آن خانم، ایشان نیز یکی از افرادی شدند که ماهیانه مبلغی را به خیریه کمک میکنند.
من در زندگی شخصی خود هیچ گره کوری ندارم و آرامش و برکتی را میبینم که همه را از برکت خیریه میدانم
از او میخواهیم برای پایان صحبتهایمان اگر حرف نگفتهای دارد بزند که او میگوید: همیشه کسانی را در لیست انتظار دریافت کمک داریم، از آنهایی که توان مالی دارند و مایلاند میخواهیم که با ما همکاری داشته باشند.
از طرف دیگر گاهی افراد موقع خرید از خیریه باز تخفیف هم میخواهند، در حالی که مشکل مالی ندارند و در جریان هستند که ما مبلغ آن را صرف امور خیر میکنیم. شاید بد نباشند به این فکر کنیم که بازاری در کار نیست که سخنی از سود و زیان باشد. اینجا کار دل است.
او به عنوان جمله پایانی تشکر میکند از تمام افرادی که در این سالها خیرخواهانه یاریشان کرده و تنهاشان نگذاشتهاند. صحبت ما هم به پایان میرسد، در را میبندیم، اما صدای چرخها همچنان به گوش میرسد تا چرخ بعضی زندگیهایی که از کار افتاده یا کند شده را بچرخاند.
* این گزارش پنج شنبه، ۶ اسفند ۹۴ در شماره ۱۸۳ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.